پانوشته ها

دیب نوتلار:

[١][1]  http://xatun.blogspot.com/2003_09_01_archive.html#106379043824695342#106379043824695342

[٢][1] http://kerkuk-az.blogspot.com/2006/07/1965-byk-air-yazar-ismail-serttrkmen.html

[٣][1] http://xorasan.blogspot.com/2006_10_01_archive.html#116020566931199593#116020566931199593

[٤][1] http://merkezi-az.blogspot.com/2005/04/blog-post.html

[1][٥] توله کچل: به معنای نوعی ریشه گیاه  است که شبیه تربچه سفید بوده و پس از کندن پوست آن میجویدند و مانند آدامس می شد.

[1] [٦]نابار: بدبار و ناراحت را می گویند

[1] [٧]کووا: کود و در اینجا به معنای آنست که در زیر پایمان خرووارها کود حیوانی کبوترها بوده که طی سالیان دراز در آن محل جمع شده بوده است

[1] [٨]خرره آغاج: نوعی درخت است که من نمونه ای از آن را در مناطق رودخانه رامه گرمسار دیدم و به داغ داغان مشهور بود و مردم بر آن دعا و بریده های پارچه می آویختند.

[1] [٩]دوچرخه نین دوشققه سی: به معنای دوشاخه دوچرخه است

[1] [١٠]موتور هشتاد: به معنای موتور سوزوکی 80  است

[1] [١١]اهمن بهمن ده یر نفس چکرده: گویا ده روز آخر دی ماه را اهمن میگفتند و سپس بهمن شروع میشد که در این مدت زمین یک نفسی می کشیده است  که موجب آب شدن برفها میگردید .

[1] [١٢]باسدورماق: فشرده کردن. پس از جمع کردن خرمن و اطراف آن بر روی هم یک خرمن سست ایجاد میشد که در اثر وزش هر بادی ممکن بود مقداری از آن بهمراه باد برود ولی پس از جمع کردن آنرا کمی با پهنه های لاواشون که وسیله دندانه دار چوبی است فشرده میکردند تا باد نبرد.

[1] [١٣]سورماق: راندن، گرداندن است

[1] [١٤]گووران: به معنای گوران. گاوران یعنی چوب یک متری باریکی است که با آن گاو را میراندند

[1] [١٥]شاققه: به معنای  شاخ بز است که از کله بریده بز کنده میشد تا کله در دیگ جا بشود برای پخته شدن کله پاچه آن حیوان زبان بسته

[1] [١٦]بیر ایککی پی گول ایچینه گیدمیشدیک: به معنای یکی دو بار بدرون حوض یا استخر و یا آبگیر رفته بودیم است. ایککی = دو، پی = بار، گول = آبگیر، ‌استخر و یا حوض است   در کمیجان محله ای بنام گول ایچی هست که در اینجا مراد اینست که دو سه بار به محله گول ایچی برای تماشای تعزیه رفته بودیم

[1] [١٧]گادومنان: به معنای گاهگاهی است گادومونان = با قدم با استفاده از گام های انسانی

[1] [١٨]سوقولده: به معنای سوقولماق، پژمردن است. قیه گلی نام زن یحیی بوده که در جوانی بعلت بیماری ناشناسی پژمرد و مرد

[1] [١٩]تزدن دن آخشاما دوواخ اوینرده: به معنای از صبح تا عصر بازی دوواخ بازی میکردند که شبیه نوعی دوزبازی است

[1] [٢٠]کولدور: کوزه شکسته است

[1] [٢١]ساخساققانلار: به معنای ساخساققان، نوعی پرنده است که شبیه کلاغ سفید است و بنظرم همان زاغ میباشد ولی آواز آن بگونه ای است که در زبان محلی ساققوللاماق است و آن نشانی از خبر خوش آمدن مسافری در راه است.

[1] [٢٢]بوغارسوق: روده گوسفند یا انسان را میگویند و بدین معنی است که ای زاغ زیبا خبر خوبی برایم آوردی قول میدهم که وقتی در عروسی پسرم گوسفند قربانی کردم روده پر چرب آنرا برایت بر پشت بام اندازم تا تو بخوری و مژدگانی این خبری که امروز برایم آورده ای باشد

[1] [٢٣]سیلگا: سیل گاه، مسیل، محل عبور سیل است

[1] [٢٤]خولبون: سوراخ راهاب است

[1] [٢٥]سیل یاغوشی توتلیگینه باشلاده: به معنای باران سیل آوری آغاز شده و در گرفته بود است

[1] [٢٦]خولبون: سوراخ راهاب است و نفرین بر کسی است که سوراخ راه آب را بسته (زیرا بر و بچه ها از آن سوراخ وارد باغ طرف میشدند و میوه هایش را می چیدند، مالک باغ آن سوراخ را مسدود کرده بود) و مانع از عبور آب شده و ناگزیر آب بند آمده و بدرون خانه های مردم نفوذ کرده است.

[1] [٢٧]بوغارسوقون ال دوورونه چولییام: بوقارسوق = روده، چولییام = بپیچانم، چولاماق = پیچاندن و دور چیزی پیچیدن است و در کل به معنای آنست که روده هایش را بدور دستم می پیچانم.

[1][٢٨] پوف دنگینه پوفلیم و بولیام: پوفدنگ = از درون امعا و احشای گوسفند چیزی شبیه بادکنک در میآمد که به ما بچه ها میدادند و ما در درون آن فوت میکردیم و مانند بادکنک باد میشد. دولیام = پرکردن است

[1] [٢٩]چوب چیلک که: چوب چیلککه، چوب و خار و خاشارک است

[1] [٣٠]فرخه: فرخی و نوعی کشمش قرمز رنگ حاصل از انگور فرخی است که در مقابل نور خورشید خشک میکردند است و یعنی مادرم در دامنش قدری کشمش فرخی می آورد.

[1] [٣١] ورگه: در آبیاری اصطلاحی بنام ورگه است که به مفهوم یک بند آب آبیاری است. یک نهر آب قابل کنترل یک مرد آبیار را میگویند و مقدار آن حدود 30 تا 50 لیتر در ثانیه میباشد.

[1] [٣٢] لانجون توسباقا: لاک پشت، یعنی توسباقایی که لانجون یا لانجین بر پشت دارد.

[1] [٣٣]- در مورد لاک پشت باور محلی بر آن بود که در زمانهای قدیم زنی در حال نان پختن بود، یکباره متوجه شد که بچه اش خود را کثیف کرده است و او که دستش بند بوده یک چونه خمیر برداشته و کثافت بچه اش را با آن پاک می کند. بخاطر اهانتی که به خمیر و نان کرده بود لانجین خمیر به امر خدا برگشته و به پشت او چسبید و آن زن بدکردار به لاک پشت تبدیل شد.

[1] [٣٤]گون لر بوغازون تیغ وورموشدولار: به معنای گلوی گون ها را تیغ زده بودند است که برای گردآوری کتیرا آن کار را میکردند

[1] [٣٥]بوردان اورا گادومونان اللیده: از اینجا تا آنجا به قدم انسان 50 گام است

[1] [٣٦]قار گلیب بیر میزان کورک بویوندا: به معنای برف آمده است به ارتفاع یک پارو است و برای سنجش مقدار برف بکار میرفته که قریب 25 سانتمتر ارتفاع بارش برف بوده است

[1] [٣٧]جعده نم نم او قاردا گیزله نیرده: به معنای  جاده کم کم از آن برف پوشانده و مستور می شده است

[1] [٣٨]قار سپیرده داغدان او کد باتاندا  = به معنای برف از سمت کوهستان می پاشید و با بادروبه کردن آن روستا را در برف مدفون میکرد است

[1] [٣٩]گیجه میامی شهرینده قالوردیک: به معنای  شب را در شهر میامی در 180 کیلومتری شرق شاهرود بیتوته کردیم است

[1] [٤٠]میزان: دقیق و با دقت  است

[1] [٤١] بیله: به معنای اینجوری است

[1] [٤٢]اوککوش پی: همان ایکی اوچ پی است که در محاوره ترکی کمیجان تغییر شکل داده و به معنای  دو سه بار است

[1] [٤٣[آتتولموشده حوووض ایچینه توتموشده: به معنای آتولماق، پریدن و جهیدن است و در اینجا به معنای شیرجه زدن بدرون حوض بکار رفته است

[1] [٤٤]کولدور: به معنای کوزه شکسته است

[1] [٤٥]بیر باقا یونجانه، الینده بورا: به معنای  یک بسته یونجه خشک را با دستش بپیچاند و خرد کند است

[1] [٤٦]بورما قیرن: وسیله ای بود مثل گیوتین و یا ساطور بلندی است که از یکسر به تخته ای متصل بوده و در سر دیگرش دسته چوبی داشته و یونجه خشک شده را با آن خرد میکردند و به مصرف حیوانات میرساندند

[1] [٤٧]سار باقلیوب: به معنای نوعی بسته بندی بوته های خار و یا گندم های درو شده است و بیشتر در مورد بوته کنی بکار میرفته است

[1] [٤٨]کوله بیل: به معنای بیل کوتاه و مخصوص بوته کنی که مستطیل شکل بوده و ابعاد بیل 12 در 25 سانت بود و در بالا با حلقه فلزی به دسته چوبی متصل میشده است

[1] [٤٩]خرمنجیگه: به معنای خرمن جایگاه است

[1] [٥٠]قاچچاقان: قاچ چاقان یک کلمه است و به معنی محل فرار و دنبال یکدیگر کردن است

[1] [٥١]بویماق: به معنای گردنبند است که از منجوق های رنگی درست میکردند

[1] [٥٢]اوتوروب مونجوقونه دوشورردیک: به معنای جمع کردن و گردآوری است یعنی جمع کردن دانه های مونجوق گردنبند یا تسبیح است

[1] [٥٣]اوی قز بو چرقد سنی نه دوشوبده: به معنای افتادن است یعنی ای دختر آیا این روسری توست که افتاده ؟

[1][٥٤] گادومنان: به معنای گاهگاهی است

[1] [٥٥]سوله دوله: به معنای یک کوزه دهانه گشاد آبدار است

[1] [٥٦] شوردنگ: به معنای ناودان است